مرگ یک تولد است
موت یک مخلوق است و وجود بزرگتر
وجودی که حتی از حیات جلوتر است (ملک-آیه 2)
موت یک امر وجودی است نه عدمی، شروع است نه تمام شدن
انسانی که حتی با مرگش متولد می شود ، نمی تواند حرکتش را به 70 سال محدود کند
اینجاست که عشق به معاد مطرح می شود
او احساس می کند ادامه دارد و به ادامه ی خویش نه تنها شناخت که عشق پیدا می کند
تنها معرفت معاد مطرح نیست که عشق به این امتداد مطرح است(آل عمران 114)
ضرورت حرکت-علی صفایی حائری
گزیده ای قابل تامل از کتاب مردی در تبعید ابدی:
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان. اما به قدر فهم تو، کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید و به قدر آرزوی تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا میشود و به قدر نخ پیرن دوزنده، باریک میشود و به قدر دل امیدواران گرم میشود.
پدر میشود یتیمان را و مادر. برادر میشود محتاجانِ برادری را. همسر میشود بی همسر ماندگان را. طفل میشود عقیمان را. امید میشود ناامیدان را. راه میشود گمگشتگان را. نور میشود در تاریکی ماندگان را. شمشیر میشود رزمندگان را. عصا میشود پیران را. عشق میشود محتاجان به عشق را.
خداوند، همه چیز میشود، همه کس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
ای مسلمانان! ای پیروان آقای ما علی!
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان ار از هر آلودگی در بازار.
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سر سفره های شما، با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند و بر بند تاب، با کودکان شما تاب میخورد، و در دکان شما، کفههای ترازویتان را میزان میکند و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند.
مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟
ای برادرها! خواهرها! قلبهایتان را از حقارت کینه تهی کنید و با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است. بالا میپرد و دور؛ بی اعتنا به حقیران در روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه میپرد و سنگین. جز مردار، به هیچ چیز نمیاندیشد.
برای عاشق، نابترین، شور است و زندگی و نشاط.
برای لاشخور، خوبترین، جسدی است متلاشی.
#مردی در تبعید ابدی
#نادر ابراهیمی
مهم این نیست که من در نورم یا تاریکی؟
مهم این است که نور در راه من افتاده یا در چشم من؟
در برابر تاریکی موضع گیری ها مطرح است که می توان تاریکی را پذیرفت و در این تاریکی چراغی روشن کرد
که سلمان ها در متن تاریکی از حرکت باز نمی مانند و در دل شب ،نور را زنده می کنند
#ضرورت حرکت-علی صفایی حائری
به حق حق قسم که مسئولیم
و از ما کسی سوال می کند که به جواب های ما واقف است و فرار های ما را می شناسد
اگر به همین موضعی که داریم دل خوش کنیم و همین زندگی، همین تلاوت تکرار ، همین حقوق ، همین رفت و آمدها و همین انس گرفتن ها ما را تامین می کند
حرکتی نخواهیم داشت
و سوالی دنبال نخواهیم کرد.
#ضرورت حرکت-علی صفایی حائری
نادر ابراهیمی می گوید :از کلمه "عادت" بدم میآمد!
(اما من می گوبم :از کلمه «عادت» بدم می آید!!!
چرا که من همچنان غرق در عادتم)
نادر می گوید:عادت چشمم را آزار میداد و روح درماندهام را و مرا به وحشت و اضطراب میانداخت. اصلا از این کلمه خجالت میکشیدم. انسان برای تسلیمشدن به تکرار، نیامده است.
حتی مغلوب تکرار خوبترین چیزها نباید شد، چرا که آنچه تکرار میشود، بدون تفکر تکرار میشود، ممکن نیست خوب باشد.
چیزی نفرت انگیزتر از عادت به آنچه که دوست داریم نیست.!
#نادر_ابراهیمی/فردا شکل امروز نیست
شنبه ،عادت آغاز است نه شروعی مُدلّل .
عادت ،اراده را نابود می کند.
عشق ،اوجِ خواستن است. خواستن اوجِ اقتدارِ اراده .
عادت ،بازداشتِ کارکردِ اندیشه است .
هرگز چیزی به اندازه ی عادت نفرتانگیز نبوده است .
مارکس را اگر گهگاه محترم داشتهام ،بیزارم از اینکه گفته است ((روزی خواهد رسید که انسان، همه کارهایش را، به عادت خواهد کرد)). خودکارانه زیستن، پایانِ انسانی زیستن است .
هرگز چیزی به اندازه ی عادت، نفرتانگیز نبوده است .
نمازت را هم ،هر روز، با شعوری نو بخوان؛ با ارتباطی نو؛ با برداشتی نو.
به آنچه می کنی بیندیش: عبادت چرا؟ سخن گفتن با آن نیروی لایزال، چرا؟
عادت فرسودگی است .ماندگی. آبِ راکد. مُرداب. تغییر بده!
بیندیش و جابه جا کُن !
مگر هزار راه تو را به محلِّ کارت نمیرساند؟ خُب هر روز با اراده، یکی از این همه راه را انتخاب کُن. کمی دور، کمی نزدیک.
کمی سخت، کمی آسان .
مشتری شدن، نوعی معتاد شدن است.
فقط از یک میوه فروشی خرید نکن. بگذار با تمامِ میوه فروشانِ سرِ راهت آشنا شوی. لااقل سلامهای تازه. مُعَطَّر. نو.ضدّ عادت.
آیا هرگز به پاسبانِ سَرِگُذر سلام کردهیی؟سلام کُن! احوالپرسی کُن!
بگذار، با تو، زمانی ،درددل کند. مگر چه عیب دارد؟
امّا نگذار به این کار عادت کنی.
#یک_عاشقانه_ی_آرام
#نادر_ابراهیمی
به نام خدا
در این پست میخو ام از مظلومیت مردهایی بنویسم که زن های قدر نشناش و ناشاکری دارن.
مرد های مهربونی که بدون هیچ چشم داشتی برای زن و زندگیشون زحمت میکشن و همیشه نادیده گرفته میشن!
مردهایی که ما زن ها به خودمون اجازه میدیم بدون در نظر گرفتن عواطفشون اونا رو با حرف های تلخ مون برنجانیم و همیشه هم حق به جانب باشیم که آره این منم که مظلوم واقع شدم، چون زنم!!!
همیشه بزنیم زیر گریه و همه چی را به نفع خودمون تموم کنیم!
چرا اشک های مرد مون را نمیبینیم؟فقط چون مثل ما نمیزنه زیر گریه؟چون تو دلش گریه میکنه؟
چرا ما زن ها اینقدر خودخواهیم؟
آخه این چه منطقی هست از ما زن ها که هرلحظه هرطور دوست داریم برخورد میکنیم و بعد میگیم ببخشید،حالم خوب نبود،دست خودم نیست و .
پس دل مردهامون چی میشه؟
مردی که تمام تلاشش برای زندگیشه،حقش کجای این زندگی است؟
کی قراره یه خنده جانانه و از ته دل داشته باشه؟
کی قراره براش جبران کنیم؟
کی قراره قدر بدونیم؟
ما زن ها چطور حساب و کتاب میکنیم که همیشه جلوییم؟که همیشه حق با ماست؟
.
.
.
.
خدایا ما زن های قدر نشناس و ناشاکر را ببخش و مراقب مرد زندگی مون باش.